پندارپندار، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

پندارعشق مامان و بابا

آش دندونی پندار جون

بالاخره بعد از گذشت11 ماه پندار دندون درآورد.البته از 4 ماهگی هر موقع پندار حالش خوب نبود میگفتیم داره دندون در میاره . 3 اردیبهشت ماه آنا واسه پندار دندونی پخت.خیلی خوشمزه بود جای همتون خالی. اینم آش دندونی پندار پندار در حال ناخنک زدن به آش. پندار میخواد مسواک بزنه به مروارید کوچولوش. الهی همیشه زنده باشی فرشته ی مامان. ...
6 مرداد 1391

پندار و احساساتش

پندار وقتی جایی میریم دختر میبینه خودشو میچسبونه به اونا,تو این عکس ها هم احساساتی شده.چون بچه ها رو خیلی دوست داره مخصوصا دخترا. پندار و ساغر پندار و آیلین ...
6 مرداد 1391

عید نوروز 91 و مسافرت شبستر

این دومین مسافرت پندارم بود.ششمین روز عید بود که یه دفعه ای تصمیم به رفتن گرفتیم.    اون موقع پندار هم مریض بود چشماش عفونت کرده بود تو عکس ها معلومه.ولی رفتیم اصلا خوش نگذشت هوا هم سرد بود به خاصره پندار همش خونه یا تو ماشین بودیم .دوست داشتم زودتر برگردیم چون اصلا مسافرت خوبی نبود. پندار با چشم مریض در حال رانندگی. پندار و آقا(پدربزرگ بابا مسعود) پندار و عشقش اینم سفره هفت سین 91 پندار و عمو سعید ...
6 مرداد 1391

پارک پلیس

اولین عکسی رو که خواستیم بندازیم پندار در رفت و عکس رو خراب کرد. اینم پندار که آرتین سرش کلاه گذاشته. قربون خندت گلم. اینم پندار به همراه زندایی و آرتین. پندار داره چی پف شیبا میخوره. پندار رو گذاشتم زمین ازش عکس بگیرم چمن و گل رو کند و سریع گذاشت دهنش خورد. اینم دایی جون و آیلین دختر دایی گل . ...
6 مرداد 1391

اولین مسافرت آقا کوچولو

پندار برای اولین بار به یک مسافرت یک هفته ای رفت.با مامان و بابا وخانواده ی دایی مهدی.در این مسافرت ناز نازی مامان 4 ماهش بود. ما رفتیم گرمی-سرعین-اردبیل-تبریز و شبستر.پندار خیلی پسر خوبی بود.   اذییت نمیکرد و حسابی بهش خوش گذشته بود. اینم چند تا از عکسهای پندار جون در مسافرت. پندار با دایی مهدی تو باغ عزیز پندار با دایی مهدی در بندر شرفخانه که خیلی از آب دریا خشک شده و فقط نمک مونده پسرم کنار نمک ها مامان مریم-دایی مهدی-آرتین-پندار خونه ی عزیز و آقا تو شبستر با آیلین پندار اون بالا چی کار میکنی بیا پایین مامان اینم عزیز جون.    مادربزرگ بابا مس...
5 مرداد 1391

اولین عکسهای پندار در بیمارستان

بالاخره عزیزم که توی دلم بود به دنیا اومد وای خیلی کوچولو  و زیبا بودی اصلا باورم نمیشد که مامان شدم ویه نی نی مثل ماه دارم. خیلی دوست دارم چون یه تیکه از وجودمی. و از اون موقع شدی عشق مامان و بابا. اینجا جوجوی من گرسنه بوده اینم عکس پندار تو تخت مخصوص نوزاد ...
5 مرداد 1391